شماره 1 :
شیخ سعدی حقایق را چنان بیپرده فریاد کرده که در هیچ عصر و زمان کس بدین صراحت سخن نگفته و عجیب آنکه از تشریح احوال زاهد زبانی و عابد ریایی، قاضی فاسد، صوفی دنیادار، عابد گرم بازار ،دیو سیرت خلق آزار غافل نبوده ، عجیب بصیرتی به احوال و طبایع ناس و خناس جامعه و جهان داشت.
ژرف نگری اخلاقی ، رفتارشناسی انسانی ، توجه به مبانی سیاست و حکومت ، سعدی را به تئوریسین طالع بین جنگ و صلح ملل تبدیل می کند که وصیت کند. دو چیز بیدو چیز، پایدار نماند:
1. مال بیتجارت؛( اقتصاد بی پایه)
2. ملک بیسیاست .
(گلستان، باب 8: 172).
ماکس وبر، دولت را به عنوان «یک اجتماع انسانی» تعریف میکند که: «استفادهی مشروع از زور و فشار جسمانی در سرزمین معیّنی را منحصر به خود میداند»؛ بنابراین دولت یکی از عوامل مهم نظارت اجتمایی است که وظایف آن توسّط قانون انجام میپذیرد و این قانون خود در تحلیل نهایی بر زور و فشار جسمانی تکیه دارد. بنا به عقیدهی وبر، دولت یک تجمع در درون جامعه است.
در نتیجه :اصول و موازین سیاست و کشورداری از دیدگاه سعدی عبارتنداز:
✅1.مطیع کردگار بودن و حق رَوی
حاکم اگر به حق روی عادت کرده باشد، دلش قوی و استوار (بوستان، باب 1:247) و نیز خداوند، «نگهبان و یاور» او خواهد بود.
چو حاکم به فرمان داور بود خدایش نگهبان و یاور بود
(دیباچهی بوستان:209)
«از سیرت پادشاهان یکی آن است که به شب بر درِ حق گدایی کنند وبه روز بر سرِ خلق پادشاهی» (نصیحه الملوک:872).
✅2.آباد کردن مملکت
کوشش برای آبادانی و ایجاد وسایل زندگی ورفاه و آثار خیر از وظایف حاکمان است. از آن جمله میتوان به:
عمارت «مسجد»، «خانقاه»، «جسر»، «آب انبار» و «چاهها» بر سر راه، که از مهمات امور مملکت اند اشاره کرد (همان:873)؛ زیرا:
نمرد آنکه ماند پس از وی به جای
پل وخانی و خان و مهمان سرای
(بوستان، باب 1: 214)
✅3.پاس داشتن خاطر درویشان و درماندگان
سعدی در داستانی تأکید میکند که:
«ملوک از بهر پاس رعیّت اند نه رعیّت از بهر طاعت ملوک.»
پادشه، پاسبان درویش است
گرچه رامش به فرّ دولت اوست
گوسپند از برای چوپان نیست
بلکه چوپان برای خدمت اوست
(گلستان، باب 1:62)
ونیز از زبان انوشیروان به سلاطین اندرز میدهد:
که خاطر نگه دار درویش باش
نه در بند آسایش خویش باش
نیاساید اندر دیار تو کس
چو آسایش خویش جویی و بس
نیاید به نزدیک دانا پسند
شبان خفته و گرگ در گوسفند
برو پاس درویش محتاج دار
که شاه از رعیّت بود تاج دار
(بوستان، باب 1:211)
✅4.نکو داشتن خردمندان
از دیدگاه سعدی، خردمندان مایهی جمال ملک هستند؛ پس حاکمان در ادارهی امور مملکت باید از این گونه افراد بیشتر بهره گیرند چنان که میفرماید:
«ملک از خردمندان جمال گیرد و دین از پرهیزگاران کمال یابد. پادشاهان به صحبت خردمندان از آن محتاجترند که خردمندان به قربت پادشاهان.»
پندی اگر بشنویای پادشاه
در همه عالم به از این پند نیست
جز به خردمند مفرما عمل
گرچه عمل کارِ خردمند نیست
(گلستان، باب 8: 172)
همچنین از سخنان بزرگمهر به انوشیروان در باب حکومت عبارت است از:
الف. مشورت با علما در حادثات امور؛
ب. احترام علما و اشراف و مزدوران و سرداران و دبیران و بندگان، هر یک به قدر مراتبشان؛
ج. مراقبت قضاوت و تفتیش کار عمّال به اقتضای عدالت و پاداش درست کار و کیفر بدکار؛
د. مراقبت زندانیان که روزها در کارشان بنگری و از وضع بد کار مطٌمئن شوی و بیگناه را رها کنی؛
ذ. حسن تأ دیب رعایای مجرم و اجرای مجازاتها، و مراقبت وزیران و بندگان و تعویض آنها که نادرست یا ناتوان اند .
شماره 2 :
شیخ سعدی حقایق را چنان بیپرده فریاد کرده که در هیچ عصر و زمان کس بدین صراحت سخن نگفته و عجیب آنکه از تشریح احوال زاهد زبانی و عابد ریایی، قاضی فاسد، صوفی دنیادار، عابد گرم بازار ،دیو سیرت خلق آزار غافل نبوده ، عجیب بصیرتی به احوال و طبایع ناس و خناس جامعه و جهان داشت.
ژرف نگری اخلاقی ، رفتارشناسی انسانی ، توجه به مبانی سیاست و حکومت ، سعدی را به تئوریسین طالع بین جنگ و صلح ملل تبدیل می کند که وصیت کند.میکند دو چیز بیدو چیز، پایدار نماند:
1. مال بیتجارت؛( اقتصاد بی پایه)
2. ملک بیسیاست دوامی ندارد.
(گلستان، باب 8: 172).
ماکس وبر، دولت را به عنوان «یک اجتماع انسانی» تعریف میکند که: «استفادهی مشروع از زور و فشار جسمانی در سرزمین معیّنی را منحصر به خود میداند»؛ بنابراین دولت یکی از عوامل مهم نظارت اجتمایی است که وظایف آن توسّط قانون انجام میپذیرد و این قانون خود در تحلیل نهایی بر زور و فشار جسمانی تکیه دارد. بنا به عقیدهی وبر، دولت یک تجمع در درون جامعه است.
در نتیجه :اصول و موازین سیاست و کشورداری از دیدگاه سعدی عبارتنداز:
✔️1 .ناپسند داشتن گزند دیگران
به نظر سعدی اگر حاکم موجب گزند و آزار رعیّت گردد، بویی از آسایش و آرامش در سرزمین او به مشام نخواهد رسید.
گزند کسانش نباید پسند
که ترسد که در ملکش آید گزند
وگر در سرشت وی این خوی نیست
در آن کشور آسودگی بوی نیست
(بوستان، باب 1:211)
ارسطو، حکیم نامدار یونانی، گوید: «چون جور حاکم بسیار گردد، پادشاهی بشورد . چون دروغ بگسترد، کینه خیزد و از کینه، جنگ و عداوت و تباهی دین بود و از تباهی دین، ویرانی جهان بود، و از ویرانی جهان، خون ریختن و زوال خواسته» (خردنامه:93).
✔️2.خردورزی و بخشایندگی
دو صفت «بخردی» و «بخشایش» باید در وجود حاکمان، مستحکم و استوار باشد تا بتوان در اقلیم و ملک وی زندگی کرد.
طبیعت شود مرد را بخردی
به امید نیکی و بیم بدی
گر این هر دو در پادشه یافتی
در اقلیم و ملکش بنه یافتی
که بخشایش آرد بر امیدوار
به امید بخشایش کردگار
(بوستان، باب 1: 211)
✔️3. دادگری در حق زیر دستان ورعیت
حاکم اگر بر زیر دستان خود ستم کند سرانجام «شوکت و پادشایی» خود را از دست بدهد.
خبر داری از خسروان عجم
که کردند بر زیر دستان ستم
نه آن شوکت و پادشایی بماند
نه آن ظلم بر روستایی بماند
(بوستان، باب 1: 230)
حاکم مملکت اگر خواهد دل آسوده باشد باید «دل دردمندان، ز بند درآرد» وگرنه «پریشانی خاطر دادخواه» پادشاه را از مملکت براندازد و نیز اگر خواهد که خاندان و ملکش سالها آباد ماند، نباید دلی بیگنه را خراب کند. سعدی معتقد است که حاکم بد سرانجام کارش به گدایی خواهد کشید و در آن مملکتی که ضعیف از قوی بارکش باشد خواب خوش بر آن پادشه حرام است (معبودی،1385: 49).
سعدی بقای مملکت را در وجود یک شرط میداند و آن هم اینکه:
بقای مملکت اندر وجود یک شرط است
که دست هیچ قوی بر ضعیف نگماری
(قصاید فارسی: 752)
✔️4.نگنجیدن دو دولت در یک مملکت (وحدت حکومت)
مسلم است که در هر مملکتی تنها یک حاکم میگنجد و وجود دو حاکم اندر یک ولایت غوغا و فتنه به پا خواهد کرد (غزلیات:531)؛
ادوارد براون نیز به همین نکته اشاره میکند و در کتاب خود مینویسد: «سلطان محمد عثمانی در پاسخ نامهی شاهرخ در عذر خواهی از قتل سه برادر خود، به سخن سعدی استشهاد میکند که:» ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند (براون،1351:563).
✔️5.مردم نوازی
سعدی بر این نظر است که گنج و خزانهی پادشاه باید برطفل و درویش و پیر صرف شود نه بیگانه .باید به جای جمع گنج به جمعیّت خاطر دوستان کوشید و برای آسایش خلق، خزینه را تهی کرد؛ زیرا کلید خزینه همیشه در دست نیست.
پریشان کن امروز گنجینه چست
که فردا کلیدش نه در دست توست (بوستان، باب 2: 254)
مردم نوازی یکی از عوامل مهم پیروزی سلاطین بوده است؛ چنانکه اسکندر رومی هر مملکتی را که میگرفت رعیّتش را نمیآزرد و نام پادشاهان جز به نکویی نمیبرد و همین عامل مردم داری و مردم نوازی او سبب تسلّط او بردیار مشرق و مغرب گردید (گلستان، باب 1:69).
در جایی دیگر سعدی از زبان وزیر پادشاهی بیان میکند که: «پادشه را کرم باید تا خلق بر او گرد آیند تا در پناه دولتش ایمن نشینند وگرنه در روز سختی، دوستدارش دشمن زور آور خواهد شد»، چنانکه آن ملک را پند وزیر ناصح، موافق طبع مخالف نیامد و به زندانش فرستاد و طولی نکشید که گروهی به منازعت برخاستند و خلق که از دست تطاول او به جان آمده بودند آن گروه را تقویت کردند تا ملک از تصرف این پادشاه به در رفت (همان: 44).
حاکم مملکت به عنوان سرِ اکابر قوم باید بداند که بیوجود رعیّت هیچ ارزشی ندارد؛ پس بر اوست که بنابر حسّ مردم دوستی ملک را نظام بخشد (قطعات:831).
سعدی،